اول از همه اسم کتاب بود که باعث می شد دنبال خریدن آن نروم و لی بعد از اینکه مدتی این کتاب را از دوستی به امانت گرفتم ،به راحتی از مانع اسم وقیمت وطرح جلد و ...گذشتم و کتاب را خریدم.
با خواندن این کتاب اصلا باور نمی کنید که نویسنده آن در سال 1713 متولد شده است.
نوع روایت در این داستان بسیار پیچیده و جذاب است و چه بسا از داستان هم مهمتر شده است. یعنی می تواند گفت که دیدرو در این کتاب بیش از آنکه داستان بگوید از روایت کردن داستان می گوید.
برای اینکه بیشتر بازار گرمی کرده باشم باید گفت که میلان کوندرا به شدت تحت تاثیر دیدرو بوده و این کتاب را کتاب مورد علاقه اش می داند ( چون کوندرا در ایران شناخته شده تر از دیدرو است مجبور شدم از وی نقل قول کنم)
توصیف کتاب را از زبان محمود فرجامی آورده ام:
در این رمان که یکی از بزرگترین رمانهای تاریخ ادبیات محسوب میشود، نویسنده چند داستان متقاطع را با طنزی که بیش از هر چیز "خواننده را نشانه گرفته"، روایت میکند. او که گویی نه در اواسط قرن هجدهم، بلکه در اواخر قرن بیستم، داستانی را با تکنیک های ادبی این زمانه برای ما تعریف میکند، با هوشمندی تمام، خواننده را تا انتهای کتاب در تعلیق نگاه می دارد و همین تعلیق را نیز در بطن ماجرا به عنوان یک "سوژه" (علاوه بر تکنیک) وارد میکند.
برای واضحتر بیان کردن مقصودم، باید اشارهای به داستان اصلی کتاب اشاره کنم. آنجا که ژاک و اربابش در راهی میروند و قرار میشود نوکر پرحرف، برای سرگرمی خود و اربابش خاطرهی رابطهی عاشقانه خودش را با زن شوهرداری که مدتی پرستار او بوده است، تعریف کند. داستان به طور طبیعی از زبان ژاک روایت میشود تا با ماجرای دیگری قطع میشود و خواننده در انتظار خواندن ادامه داستان است. در اینجا داستان دیگری آغاز میشود و تعلیقی آغاز میشود که البته این تکنیک در داستانگویی نسبتا طبیعی است. اما نویسنده در اینجا به خواننده میگوید میدانم که شما شدیدا در انتظار خواندن آن ماجرا هستید اما چارهای نیست جز اینکه صبر کنید! بعد میپرسد اصلا چرا همه به اینطور داستانها عقیده دارند؟ در جای دیگری باز اندکی از قصه را تعریف میکند اما در عین حال میپرسد شما خوانندهی عزیز دوست دارید چطور ادامه پیدا کند؟
و به همین ترتیب با محور قرار دادن این داستان، دهها داستان بیربط و باربط به آن با شیرینزبانی و در عین حال پس زمینهی عمیق فلسفی روایت میشود که طنز بیبدیلی میآفریند و در عین حال نویسنده با تیزهوشی چنان روال داستانها را میچیند که به هیچوجه باعث ملال خوانندهای که در انتظار خواندن ادامه داستان رابطهی ژاک و زن کشاورز است، نمی شود.
No comments:
Post a Comment