بوی خوش

هنر نمیخرد ایام و غیر اینام نیست

کجا روم به تجارت بدین کساد متاع؟

خدای را به میام شستشوی خرقه کنید

که من نمیشنوم بوی خوش از این اوضاع







حافظ

تائوي مرموز




«تائويي که مي تواند توصيف شود تائوي جاوداني نيست

نامي که تعين يابد نامي سرمدي نيست

از عدم آيد زمين و آسمان

وجود مادر تمام کائنات است

بنابراين از پهنه جاودانه عدم، متانت و وقار، آغاز رازگونه کيهان را شاهديم

از هستي جاودانه، تمايزات آشکارا را به وضوح مي بينيم

اين دو در خاستگاه خود يکي هستند و هنگامي که تجلي مي يابند متفاوت مي شوند

اين همانندي ژرفا ناميده مي شود. ژرفاي بيکران در واژه يي که از آنجا همه بخش هاي عالم هستي حيات خود را آغاز مي کنند»

عباراتي که بيان شد همان سطور مشهور و مرموزي است که کتاب مشهور تائو ته چينگ با آن آغاز مي شود، لائوتسه که اين عبارات را در کتاب خود نقل کرده بيش از آنکه به دنبال بررسي پيوسته مجموعه يي از مضامين باشد در پي گلچيني از قطعات گوناگون بوده است و عجيب اينجاست که همين عناصري که در تائوته چينگ درخصوص تائو بيان شده است به آگاهي ديني چيني ها در قرون بعد منتهي شده است.

با اندکي تامل در آنچه لائوتسه از تائو بيان مي کند، متوجه مي شويم تائوي او مفهوم بسيار گسترده يي دارد و تائو تنها راهي براي انسان ها نيست تا آن را طي کنند بلکه اصلي است که شالوده عالم را تشکيل مي دهد و سيطره خود را بر آن مي گستراند. او تائو را دروازه يي مي داند که همه قسمت هاي هستي حيات خود را از آنجا آغاز کرده و به نوعي وامدار آن هستند.
بر گرفته از روزنامه اعتماد) نوشته مسیح عقیلی)

فانوس


88-6-26
جنگلهای چمستان

دائو


88-6-26
جنگل های چمستان

نگاهی به آسمان



88-7-1
در راه تبریز-اتوبان زنجان بستان آباد

توپ شبانه


آخرین کتابی که خواندم "توپ شبانه" نوشته جعفر مدرس صادقی بود از این نویسنده کتاب "گاوخونی"را قبلا خوانده بودم که به نظرم شاهکار است و می توان آن را با "بیگانه" اثر آلبر کامو برابر دانست و من هر دو را دوست می دارم.
همچنین" وقایع اتفاقیه "را هم از این نویسنده خوانده ام وتصحیح متونی مانند فیه ما فیه و مقالات شمس که بسیار خوب است
فضای داستان توپ شبانه بسیار آشنا و روان است البته به نظر من به قوت گاوخونی نیست ولی دغدغه هایی از همان جنس (یعنی روابط میان انسانها ) را می توان با نگاهی امروزی تر در ان یافت
به عنوان یک پیشنهاد اگر یک رمان می خواهید که در خستگی آخر شب، یک نفس تمام شود" توپ شبانه" را بخوانید

باغ ملی













شاید وقتی بلدیه در سال 1306 تصمیم به ساماندهی میدان مشق و ساخت پارکی به شیوه اروپایی گرفت و بقول خودش محلی به عنوان تفرجگاه مردم درست کرد اولین
(public space)
مدرن بوجود آمد
این ساماندهی شامل کاشت چند ردیف درخت و شمشاد،کفسازی مسیر ها وقراردادن تعدادی چراغ در میدان بود تا "باغ ملی" پاتوق قلندران و معرکه گیران شود
خبر افتتاح رسما در روزنامه اطلاعات مورخ 19 اسفند 1306 درج شد
جالب است بدانید عمر این" فضای جمعی" بیش از 5 سال نبود و در سال 1312 ساختمان های نظامی و دولتی عرصه این میدان را اشغال کرده وحتی عبور مردم از آن منع شد
سردر باغ ملی هم بیش از ان که یادگار این فضای جمعی باشد توسط جعفر خان معمار باشی به یاد کودتای سوم اسفند 1299 برای سردار سپه بنا شد

ناسازگار





سرانجام بشر را، اين زمان، انديشناكم، سخت

بيش از پيش.

كه ميلرزم به خود از وحشت اين ياد.

نه ميبيند،

نه ميخواند،

نه ميانديشد،

اين ناسازگار، اي داد!

نه آگاهش تواني كرد، با زاري

نه بيدارش توانم كرد، با فرياد!

نميداند،

براين جمعيت انبوه و اين پيكار روزافزون

كه ره گم ميكند در خون،

ازين پس، ماتم نان ميكند بيداد!

نمي‌داند،

زميني را كه با خون آبياري ميكند،

گندم نخواهد داد


فریدون مشیری -آواز آن پرنده غمگین-

حیرت نامه


دوستان زیادی این روزها از ایران می روند و وقتی با ایشان صحبت می کنم ودر مورد فرنگ و فرنگیان توضیح می دهند هریک به نکاتی اشاره دارند و از منظری شرح فرنگ می کنند که بی شباهت با توضیحاتی که در اولین سفرنامه های راهیان فرنگ در دوره قاجار نیست .چند وقت پیش ، پس از اینکه مطلبی جالب در روزنامه اعتماد را خواندم به جستجو در مورد این سفر نامه ها پرداختم و حکایات جالبی در آنها دیدم که برخی از آنها هنوز هم اتفاق می افتد.
مثلا در بسیاری از سفر نامه ها از تمیزی معابر، نور پردازی ها و زندگی شبانه و معماری ساختمانها به تکرار سخن گفته شده است
و مهمتر از همه حیرت و تعجب مسافران

ابوالحسن خان شرح سفر خود به اروپا و انگلستان را در کتابی نوشت که نام آن را «حیرتنامه‌ی سفرا» گذاشت و در علت این نامگذاری چنین مینویسد:نظر به این كه غرایب بسیار و بدایع بیشمار ملاحظه و در این دفتر ثبت افتاده بود البته سامعین و مطالعهكنندگان این اوراق را تعجب و تحیری بیاندازه دست میداد. لهذا این رساله را به «حیرتنامه سفرا» موسوم گردانید

یکی از حیرتهای ابوالحسن ایلچی :

کاغذ اخباری که «نوز» میگویند به کشتی آورده بودند. همگی جمع شده و مطالعه مینمودند.... من حقیقت گزارش نوز را پرسیدم. گفت: در ممالک محروسه جمعی از اهل نوز در هر شهر و بندر و جزیره مقررند که نوزنویس یعنی روزنامه[نویس]. دروغ و راست اروپ مانند فرانسه و نمسه و روس و غیره اعم از این که دشمن یا دوست باشند از بزرگ و کوچک هر چه خواهند در اخبار مینویسند. و آن نوز را یکی در دست گرفته دیگری شیپور مینوازد یعنی خبر خوب در این نوز است. مردمان آن کاغذ را به نیم قروش یا کمتر و بیشتر میخرند و جمع وجوه نوز هفتصد هزار تومان است که عاید خزانه شاهی میشود و مدار روزگار اهل نوز نیز با حسن و جهل میگذرد. ... گویا روزی صد هزار کاغذ نوز هر روزه چاپ میشود یعنی نوشته به مصرف اهل انگلن میرسد. غریب تر آنکه نوز امروز به کار فردا نیاید چنانچه کاغذ امروز آلت تطهیر غائط فردا. به نوز نو محتاج است. و قطع کاغذ نوز سه چهاریک در سه چهاریک است در هم صفحه روی و پشت کاغذ نوز محلی نقطه سفید نیست.