بدان اول چیزی که حق بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نامید. و این گوهر را سه صفت بخشید: شناخت حق، شناخت خود، و شناخت آن که نبود، پس ببود. از آن صفت که به شناخت حق تعلق داشت حسن پدید آمد که آن را نکویی خوانند و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت عشق پدید آمد که آن را مهر خوانند و از آن صفت که نبود پس به بود تعلق داشت حزن پدید امد که آن را اندوه خوانند. حسن که - برادر مهین است - در خود نگریست، خود را عظیم خوب دید،بشاشتی در وی پدیدار شد، تبسمی کرد. چندین هزار ملک از آن تبسم پدید آمدند.
عشق – که برادر میانین است- با حسن انسی داشت. چون تبسم حسن را بدید، شوری در وی افتاد. مضطرب شد. خواست حرکتی کند، حزن- که برادر کهین است- در وی آویخت. از این آویزش، آسمان و زمین پیدا شد...
...چون آدم خاکی را بیافریدند. آوازه در ملا اعلا افتاد که (( از چهار مخالف خلیفه ای ترتیب دادند))
از قصه های شیخ اشراق- فی حقیقت عشق....
No comments:
Post a Comment