نفع شخصی


دو نفر را به خاطر دزدی از بانک پس‌انداز دستگیر کرده و در سلول‌های انفرادی جدای از هم نگه داشته‌اند. هر دو نفر به آزادی شخصی خود بیش از رفاه حال همدست خویش اهمیت می‌دهند. یک بازجوی باهوش پیشنهاد زیر را به هر کدام می‌کند. «تو یا اعتراف کرده یا سکوت می‌کنی. اگر اعتراف کنی و همدستت سکوت اختیار کند من همه اتهامات را متوجه وی کرده و از شهادت تو جهت اینکه همدستت جرم اصلی را مرتکب شده است استفاده می‌کنم و آزاد می‌شوی. برعکس اگر همدستت اعتراف کند و تو سکوت کنی او آزاد خواهد شد، در حالی که تو محبوس می‌شوی.
اگر هر دو اعتراف کنید من دو محکوم خواهم داشت، اما کاری می‌کنم که هر دو زودتر از زندان آزاد شوید. اگر هر دو سکوت کنید من مجبورم تو را فقط به خاطر اتهام حمل اسلحه گرم مجازات کنم. اگر قصد اعتراف‌کردن داشتی باید تا قبل از اینکه فردا صبح برمی‌گردم یک یادداشت به زندان‌بان بدهی.»
«معضلی» که این دو زندانی در این‌جا مواجه هستند این است که نفر دیگر هر کاری بکند وضعیت هر کدام با اعتراف‌کردن، بهتر از سکوت‌کردن خواهد بود. اما نتیجه‌ای که از اعتراف‌کردن هر دو به دست می‌آید بدتر از حالتی است که هر دو تا ساکت بمانند. نگاه مشترک به قضیه این است که معما بیانگر تضاد بین عقلانیت فردی و گروهی است. یک گروه که اعضای آن نفع شخصی عقلانی را پیگیری می‌کنند همگی وضعیت بدتری پیدا می‌کنند نسبت به گروهی که اعضای آن بر خلاف نفع شخصی عقلانی رفتار می‌کنند

این داستان و ارتباط ان با علم اقتصاد را می توانید در روزنامه دنیای اقتصاد امروز یا در اینجا بخوانید




No comments:

Post a Comment