شهر و شب


" دوست‌تر دارم به هر شهری که وارد می‌شوم شب باشد. آدم کمتر احساس غریبی می‌کند. شب و شهر در غیاب آدمها و روزمرگیها جلوه دیگری می‌یابند و فارغ از شاخصه‌های قومی و جغرافیایی، مثل همه‌جا می‌شوند. آدمها با قصه‌هایشان به درون خانه‌ها می‌خزند، تازه قصه شبانه شهر آغاز می‌شود. خیابان‌ها، درخت‌ها، پنجره‌ها، کوچه‌ها و تیرهای چراغ‌ برق در هر شهری که باشند، دیر آشنایت هستند. فقط کافی است شب شود تا در پسزمینه مشکی گسترده در همه سو، برایت جلوه کنند و بیرون بزنند و معنا بیابند. در شب پهنه بی آمد و شد خیابانها و کوچه‌ها، بستر روابط نامرئی میان حضور غایب آدمها، اشیاء و ساختمانهایی است که با یکدیگر به زبان رنگ و نور در نقل و سخن برآمده‌اند. فقط کافی است شب شود."

شهریار توکلی





برگرفته از شماره 5 مجله دیده




1 comment:

  1. متنش قشنگه اما من با محتواش موافق نیستم

    ReplyDelete