زنده گی شوخی نیست
جدی بگیرش
کاری که فی المثل یک سنجاب می کند
بی اینکه از بیرون و آ ن سو ترک انتظاری داشته باشد
تو را جز زیستن کاری نخواهد بود
زنده گی شوخی نیست
جدی بگیرش
اما بدان اندازه جدی که
تکیه کرده به دیوار فی المثل ، دست بسته
یا با جامه ی سفید و عینکی بزرگ در آزمایشگاهی
بمیری تا دیگر آدمیان بزیند
آدمیانی که حتی چهره شان را ندیده ای
و بمیری درآن حال که می دانی
هیچ چیز زیباتر ، هیچ چیز واقعی تر از زنده گی نیست
جدیش می گیری
اما بدان اندازه جدی
که به هفتاد سالگی فی المثل ، زیتون بنی چند نشا کنی
نه بدین نیت که برای فرزندانت بماند
بل بدان جهت که در عین وحشت از مردن به مرگ باور نداری
بل بدان جهت که در ترازو کفه ی زنده گی سنگین تر است
جدی بگیرش
کاری که فی المثل یک سنجاب می کند
بی اینکه از بیرون و آ ن سو ترک انتظاری داشته باشد
تو را جز زیستن کاری نخواهد بود
زنده گی شوخی نیست
جدی بگیرش
اما بدان اندازه جدی که
تکیه کرده به دیوار فی المثل ، دست بسته
یا با جامه ی سفید و عینکی بزرگ در آزمایشگاهی
بمیری تا دیگر آدمیان بزیند
آدمیانی که حتی چهره شان را ندیده ای
و بمیری درآن حال که می دانی
هیچ چیز زیباتر ، هیچ چیز واقعی تر از زنده گی نیست
جدیش می گیری
اما بدان اندازه جدی
که به هفتاد سالگی فی المثل ، زیتون بنی چند نشا کنی
نه بدین نیت که برای فرزندانت بماند
بل بدان جهت که در عین وحشت از مردن به مرگ باور نداری
بل بدان جهت که در ترازو کفه ی زنده گی سنگین تر است
ناظم حکمت
ترجمه : احمد شاملو
No comments:
Post a Comment