جمعه بازار

بسيار به ضميمه جمعه بازار همشهري علاقه دارم و با اينكه تا بحال چيزي رابه اينصورت نخريدم ولي بيشتر صفحاتش رو كامل مي خونم از جمله بخش معاوضه.
باور كنيد بسيار بسيار جالب تر از صفحه حوادث روزنامه ايران است كه برخي مي خوانند.
شايد داستان معاوضه سرويس خواب ٢ نفره رنگ روشن با رنگ تيره و يا داستان تعويض ميز ناهارخوري هشت نفره با ميز چهار نفره را بشود حدس زد ولي تصور كنيد پشت معاوضه يك اكواريوم ٩٠*٩٥ با پلوپز ٦ نفره چه داستانهامي تواند وجود داشته باشد .

بهترين هديه

بهترين هديه

مدرسه كه مي رفتم منظورم دوران ابتدايي است شخصي بود با عنوان مربي بهداشت اصولا در دبستان همه معلم بودند غير از مربي ورزش و مربي پرورشي و مربي بهداشت و البته مدير و ناظم و سرايدار كه هيچ وقت مثل تو فيلمها باباي مدرسه صداش نكرديم و او هم در مقابل هيچ وقت به ما لبخند نمي زد.
وظيفه مربي بهداشت كنترل مو و رشد ناخن و تجهيزات بهداشتي ما بود. وسايلي همچون دستمال جيبي، صابون ، ليوان ابخوري كه خوردن اب از شير با دست به شدت ممنوع بود در حاليكه به شدت مورد علاقه بود چون نشان بزرگ شدن بود و تا وقتي با دست آب نمي خوردي رسما كلاس چهارمي نبودي.
اما صابون داستان خودش را داشت و چون خيس بود به تنهايي نمي شد در كيف قرار گيرد و توي كلاس هم كشو يا كمدخصوصي وجود نداشت ، چون نيمه ديگر روز گروهي ديگر صاحب آن بودند، به همين دليل ظرفي پلاستيكي رايج شده بود به نام جاصابوني. البته صابونهايي كاغذي هم گاهي استفاده مي شدند كه كف و قدرت پاك كنندگي خاصي نداشتند ولي به قول معروف خيلي با كلاس بودند.
حالا چي شد كه ياد جا صابوني افتادم، داستان اينست كه امروز در يك داروخانه در محلي كه قبلا لوازم پيشگيري و تنظيم خانواده مي درخشيد و با سياست جديد كنترل جمعيت ديگر نبايد بدرخشد، درست همانجا جلوي ديد، چند جا صابوني پلاستيكي رنگي ديدم و كلي خاطرات در ذهنم زنده شد من به اين حالات پس از ان انيميشن پرفروش چند سال پيش ، راتاتويي شدن مي گويم.
نزديكتر كه رفتم ديدم كه روي بسته ها نوشته: ظرف نگهداري دندان مصنوعي بهترين هديه

كلاغ

كلاغ
بالاتر
مي نشيند

پنجره اتوبوس

قديما اتوبوسها پنجره داشتند " امروزه ديگه به علت داشتن تهويه مطبوع و ممنوعيت سيگار مثل اينكه نيازي به پنجره نيست" در رده بنزهاي مدل سيصد و دو كه هم عصر من هستند تكليف ايران پيما ها كه مشخص بود هر طرف يك پنجره وسطاي اتوبوس ، اون بالا كه فايده اي برات نداشت ولي اگه بليط تي بي تي يا عدل يا ساير تعاوني هاي معتبر رو داشتي و ضربدري كه روي پلان شماتيك روي ان با خودكار زده بودند كنار پنجره رو نشون مي داد اون وقت بايد تكيه بر شانس مي كردي كه صندليت درست مقابل شيشه كوتاهي باشه كه كشويي باز مي شد چون اغلب به علت دستكاري در تعداد صندلي ها هيچ نسبتي بين محل پنجره و صندي وجود نداشت و حتي ممكن به اصطلاح ستون اتوبوس و دو پرده دو طرف ان همه منظره سفر را از تو بگيرند و صندلي جلويي هم مست خواب باشه و حتي لاي پنجره رو هم باز نكنه.
ولي اگر يكي از دو يا سه صندلي خوش پنجره نصيبت مي شد و بغل دستي هم سيگاري نبود كه عذرش براي جابجايي موجه باشه براي خودت مي شدي سلطان اتوبوس و گرما و سرما و وزش باد منطقه اطرافت تحت كنترلت بود و چه كيفي داشت سفر در كنار پنجره


window

سنگ بست مقبره ارسلان جاذب

اليور تويست


زندگي نمي كنيم بلكه كمي بيشتر مي خواهيم. همچون اليور تويست با اين تفاوت كه بقيه از ايت خواسته ما تعجب نمي كنند بلكه همراه ما در صف جلوتر و يا پشت سر ما هستند.
مه چيز حق مسلم ماست كه به سرعتي بيش از پيش از دسترس ما دور مي شود و چنگ مي اندازيم چند ليتر بيشتر بنزين كمي بيشتر دلاربا پاسپورت چند سكه بيشتر با كارت ملي و يك طبقه تراكم بيشتردر ساخت وساز


Cadeau

Cadeau by Man Ray 1921

آن

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب
که به امید تو خوش آب روانی دارد
گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا
نه سواریست که در دست عنانی دارد
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
خم ابروی تو در صنعت تیراندازی
برده از دست هر آن کس که کمانی دارد
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری که به دنباله خزانی دارد
مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش
کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد