داستان از اینجا شروع شد که در حال خواندن نظرات هیات داوران مسابقه معمار در مورد پروژه ویلای درویش آباد اثر مهندس خزایلی بودم که دیدم یکی از داوران اشاره ای کرده به داستان ساختمانی که تویو ایتو برای خواهرش ساخته، هم داستان خیلی جالب بود هم اینکه تویو ایتو همیشه برایم جالب بوده، پس با خودم گفتم کاش جایی داستانهای معماری ها را جمع کرده بود ،این "جایی" معمولا برای من می شود سایتی در اینترنت و از آنجا که هرچه به فکر هرکس برسد حتما قبلا به فکر کس دیگری هم رسیده و در اینترنت آپلود شده با کمی جستجو به وبلاگی رسیدم که داستانهایی جمع کرده از معماری هایی
شاید از دلایلی که بعضی ساختمانها به دل ما نمی نشینند یا در ذهن ما نمی مانند اینست که داستان آنها را نمی دانیم یا اصلا داستانی
ندارند
پس پیشنهاد می کنم داستانهای برخی معماری ها را اینجا بخوانید
داستان معماری تویو ایتو برای خواهرش را هم در پست قبلی آورده بودم
No comments:
Post a Comment