اگر امپرسیونیست ها دندانپزشک بودند
تئوی عزیز
راستی، زندگی هیچوقت نمیخواهد با من درست تا کند؟ نومیدی مرا از پا درآورده! سرم دنگ دنگ صدا میکند! خانم سل شوویمر از من ادعای خسارت کرده است؛ چون که روکش دندانهایش را آن طور که دلم میخواست ساختم، نه آنطوری که به دهان مضحکش بخورد! درست است! من نمیتوانم مثل یک کاسبکار معمولی طبق سفارش کار کنم! من به این نتیجه رسیدم که روکش دندانهای او باید بزرگ و موجدار باشد؛ دندانهایی نامنظم و درهم برهم که مثل زبانههای آتش از هر طرف بیرون زدهاند! حالا طرف دلخور است، چون توی دهانش جفت و جور نمیشود. او خیلی بورژوا و ابله است و دلم می خواهد خرد و خمیرش کنم! سعی کردم دندان عاریهاش را به زور توی دهانش بچپانم. اما مثل چلچراغ صد شعله بیرون میزند. با این همه به نظر من زیباست. او ادعا میکند که نمیتواند چیزی بجود! به من چه که او میتواند بجود یا نمیتواند! تئو، من دیگر نمیتوانم مدت زیادی با این وضع ادامه دهم! از سزان پرسیدم که حاضر است با هم شریکی یک کارگاه بگیریم؟ اما او پیر و سست است و نمیتواند ابزارش را در دست نگه دارد و باید ابزار را به مچش بست، که با این وضعیت دقتش را از دست میدهد. وقتی هم که دستش توی دهان مریض میرود، بیشتر دندانها را میشکند تا آن که درستشان کند. چه میشود کرد؟
ونسان
از کتاب :بی بال و پر
طنز های وودی آلن
ترجمه : محمود مشرف آزاد تهرانی
نشر: ماه ریز (28 اردیبهشت، 1384)
شابک: 964-7729-14-6
شابک: 964-7729-14-6
منبع: سایت دیباچه
No comments:
Post a Comment