اليور تويست
زندگي نمي كنيم بلكه كمي بيشتر مي خواهيم. همچون اليور تويست با اين تفاوت كه بقيه از ايت خواسته ما تعجب نمي كنند بلكه همراه ما در صف جلوتر و يا پشت سر ما هستند.
مه چيز حق مسلم ماست كه به سرعتي بيش از پيش از دسترس ما دور مي شود و چنگ مي اندازيم چند ليتر بيشتر بنزين كمي بيشتر دلاربا پاسپورت چند سكه بيشتر با كارت ملي و يك طبقه تراكم بيشتردر ساخت وساز
Labels:
و زندگي
آن
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب
که به امید تو خوش آب روانی دارد
گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا
نه سواریست که در دست عنانی دارد
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
خم ابروی تو در صنعت تیراندازی
برده از دست هر آن کس که کمانی دارد
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری که به دنباله خزانی دارد
مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش
کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب
که به امید تو خوش آب روانی دارد
گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا
نه سواریست که در دست عنانی دارد
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
خم ابروی تو در صنعت تیراندازی
برده از دست هر آن کس که کمانی دارد
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری که به دنباله خزانی دارد
مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش
کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد
Labels:
روزانه
برادر
ناعادلانه ترين و تبعيض اميز ترين برخورد رو با كساني داريم كه كمتر از صد سال پيش هموطن ما بوده اند و بيش ده هزار سال فرهنگ و زبان مشترك با ما دارند و با كار خود در سخت ترين شرايط سهم بزرگي در پيشرفت كشور داشته اند و اكنون كساني كه قادر به تامين كار و امنيت براي مردم خود نيستند انها را عامل نا امني و بيكاري مي دانند
Labels:
ما وديگران
در كشور مردان
به همان تلخي كتابهايي بود كه از اين دست خوانده بودم همچون " در انتظار تاريكي در انتظار روشنايي " ايوان كليما و يا " سرزمين گوجه هاي سبز " از هرتا مولر
ولي تلخي اين كتاب بيشتر حس مي شد شايد چون از زبان كودكي نه ساله روايت شده بود و گفتگو هاي او و مادرش، شايد چون غرابت هايي فرهنگي شرقي بيشتري با ليبي داريم تا با روماني يا چكسلواكي، شايد به خاطر فيلم لحظات اخر قذافي كه البته احظات اخر چائوشسكو را هم ديده بودم . هرچه بود تلخي ميان لبخند ها و بغض هايي كه در نثر زيباي هشام مطر و ترجمه استادانه مهدي غبرايي نهفته است تا مدتها با سوالات بسيار در ذهنم خواهد ماند
نام كتاب : در كشور مردان
نويسنده : هشام مطر
مترجم : مهدي غبرايي
ناشر : نيكو نشر چاپ اول ١٣٩١
ولي تلخي اين كتاب بيشتر حس مي شد شايد چون از زبان كودكي نه ساله روايت شده بود و گفتگو هاي او و مادرش، شايد چون غرابت هايي فرهنگي شرقي بيشتري با ليبي داريم تا با روماني يا چكسلواكي، شايد به خاطر فيلم لحظات اخر قذافي كه البته احظات اخر چائوشسكو را هم ديده بودم . هرچه بود تلخي ميان لبخند ها و بغض هايي كه در نثر زيباي هشام مطر و ترجمه استادانه مهدي غبرايي نهفته است تا مدتها با سوالات بسيار در ذهنم خواهد ماند
نام كتاب : در كشور مردان
نويسنده : هشام مطر
مترجم : مهدي غبرايي
ناشر : نيكو نشر چاپ اول ١٣٩١
Labels:
پيشنهاد
Henrique Oliveria
Born and still working in Brazil, Henrique Oliveria uses salvaged wood collected from the streets of São Paulo to create amazing massive scale, site-specific installations with dense layers that twist, curve, bend, and split. His work makes you question, and stare in disbelief.
He uses tapumes, which in portugese can mean fencing, boarding, or enclosure, as a title for many of his large-scale installations. The term makes reference to the temporary wooden construction fences seen throughout the city of São Paulo where Oliveira lives.
Labels:
از ديگران
Sonja Hinrichsen
more info : http://www.s-hinrichsen.net/
Labels:
از دیگران
ایطالیا
ایطالیا
شنبه پانزدهم صفرالمظفر
بعد رفتیم بالای پشتبامی که تمام باغ پیدا بود از درختهای کوچک مثل شمشاد راه و خیابان درست کرده بودند و شمشادها را مرتبا قیچی کردهاند. همینکه میروند توی آن خیابانها راه را گم میکنند و نمیتواند بیرون بیایند مثل دیوار میماند. بعضی پیشخدمتها را فرمودیم رفتند توی آن خیابانها راه را گم کرده متحیر مانده بودند و نمیتوانستند بیرون بیایند. مثل دیوار درخت دور آنها را احاطه کرده بود درش را پیدا نمیکردند. خیلی تماشا داشت. خنده کردیم.
سفرنامه دوم مظفرالدین شاه به فرنگ/ با مقدمه و حواشی دکتر احمد خاتمی/ موسسه نشر شهر/ چاپ اول/ تهران/ 1387
Labels:
ما و دیگران
Subscribe to:
Posts (Atom)