نامه های ایرانی مونتسکیو
مینو مشیری
مقدمه
با سفرنامه های تاورنیه(1679-1676)و شاردن(1711)مشرق زمین در فرانسه باب روز شد.در واقع اما داستانهای مشرق زمین بهانه ای برای انتقادات اجتماعی و سیاسی در قالب طنز و از نگاه خارجیان به کشور فرانسه بود.حتی نویسندهء فرهیختهء«روح القوانین»،یعنی مونتسکیو،نیز از این وسوه در امان نماند و با نوشتن«نامه های ایرانی»،هجو نامه هایی دربارهء خلق وخو،آداب و رسوم و عادات فرانسویها نگاشت و گاه به انتقادات کوبندهء سیاسی پرداخت. نامهء بیست و چهارم از نمونههای بارز این ترفند ادبی است.دو ایرانی به پاریس رفته اند و برای دوستان خود در ایران نامه می نویسند.فرازهایی از نامهء بیست و چهارم را بخوانید.
پاریس،دوّم رجب 1712
در این یک ماهی که پاریس هستیم دایم در تحرک بوده ایم.خیلی مکافات دارد تا جایی برای سکونت پیدا کرد،یا افرادی را که برایشان معرفی نامه آوردهایم یافت،و یا لوازم ضروری که هیچکدامشان را نداریم تهیه کرد.
پاریس به بزرگی اصفهان است.ساختمانها آنقدر مرتفع اند که آدم فکر میکند فقط ستاره شناسها در آنها زندگی میکنند.میتوانی تصور کنی شهری که روی هوا بنا شده و خانه هایش شش هفت تایی رویهم ساخته شده باشد چقدر پرجمعیت است و زمانی که همه پایین و به خیابان میآیند چه بلبشویی میشود.
شاید باور نکنی اما در این یک ماهی که اینجا هستم هنوز کسی را ندیده ام که راه برود.در عالم مردمانی مثل فرانسویها پیدا نمیشود که اینگونه از بدنشان کار بگیرند. آنها میدوند،آنها پرواز میکنند.درشکه های کند و آهستهء آسیا،گامهای شمردهء شترهای ما چه بسا موجبات سنکوپ کردن آنها را فراهم بیاورد.من که به این سرعت خو ندارم و اغلب سلانه سلانه راه میروم گاهی مثل یک مسیحی خشمگین میشوم: شاید بتوانم تحمل کالسکه هایی را بکنم که وقتی از کنارم عبور میکنند سر تا پایم را گل افشانی میکنند،اما اینکه مرتب با آرنج به من سقلمه بزنند را نمیتوانم ببخشم.مردی که پشت سرم حرکت میکند وقتی از من جلو میزند موجب میشود که نیم دور،دور خودم بچرخم،و شخصی که از مقابل به من نزدیک میشود مجددا مرا همانجایی قرار میدهد که اولی مرا یافته بود.و هنوز صد قدم نرفته چنان خسته و کوفته شده ام که پنداری ده فرسنگ پای پیاده رفته باشم.
گمان ندارم هنوز بتوانم دربارهء آداب و رسوم اروپاییان برایت تعریف کنم.خودم هم اگر مختصری دستگیرم شده باشد و فرصت تعجب پیدا کرده باشم...
پادشاه فرانسه مقتدرترین شاهزادهء اروپاست.او مانند همسایه اش پادشاه اسپانیامعادن طلا ندارد،اما از او ثروتمندتر است،چرا که ثروتش را از قبل خودپسندی اتباعش به دست می آورد که بمراتب از استخراج معادن طلا سودآورتر است.پادشاه فرانسه حامی و آغازگر جنگهای بزرگی بوده است که بودجه اش صرفا از راه فروش القاب اشرافی تامین گردیده است و اینچنین،از طریق معجزهای استوار بر نخوت بشر، حقوق لشگریانش تامین،توان دفاعیاش تقویت و ناوگانش تجهیز شده است.
این پادشاه،به علاوه،جادوگری بی بدیل است:او توانسته است نفوذش را تا درون ذهن اتباع خود رسوخ دهد و کاری کند که آنها طبق خواسته اش فکر کنند.اگر در خزانه اش فقط یک میلیون اکو پول دارد و به دو میلیون نیاز داشته باشد،کافیست مردم را متقاعد سازد که هریک اکو،دو اکو ارزش دارد و مردم هم باور میکنند.اگر لازم باشد از جنگی پر هزینه پشتیبانی کند و خزانه خالی باشد،کافیست اتباعش را مطمئن کند که تکه کاغذی پول است و آنها هم بی درنگ باور میکنند.قدرت و گستردگی نفوذ این پادشاه تا بجایی است که توانسته است مردم را متقاعد سازد که می تواند با لمس کردنشان آنها را از هرچه بیماری است،شفا بخشد.
از مجله بخارا مرداد ٨٢ شماره ٢٦ صفحات ٣٥ تا ٣٧